گفتگو با مادر قهرمان یک شهید| "علی" عاشق خدا بود
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: حضرت ام البنین مادری نمونه است که از او با نام ستاره درخشان مدینه یاد میشود. این حضرت اسوه بردباری است؛ بانویی که به الگوی مادران شهید تبدیل شده و همگی با الگوبرداری از بردباری ایشان، در فراغ فرزندانشان صبوری می کنند. بانویی که صبور، ولایت مدار و فداکاری است و با وجودی که خبر شهادت پسرانش را در کربلا، شنید همچنان استوار ایستاد و فقط نگران اباعبدلله(ع) بود. از این رو با مادر اولین شهید شهرستان رباط کریم «علیمحمد فتوحی» گفتگویی انجام دادهایم که ماحصل آن تقدیم علاقمندان میشود.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: لطفاً خودتان را برای مخاطبان نوید شاهد معرفی کنید.
زمانپور: اینجانب فاطمه زمانپور مادر شهید علیمحمد فتوحی و خواهر شهید علیاکبر زمانپور هستم. علیمحمد در دهم فروردین ماه سال 1347 در روستای تقیآباد گرجی از توابع شهرستان شهریار به دنیا آمد. علیمحمد اولین فرزند خانواده بود و بعد از ایشان خدا یک دختر و چهار پسر به من داد، که همگی آنها ازدواج کردهاند و همسر نیز در قید حیات میباشد.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: از دوران کودکی شهید برای ما بیشتر تعریف بفرمایید.
زمانپور: علیمحمد اولین فرزند خانواده بود. به همه احترام میگذاشت، بسیار مهربان و خوش اخلاق بود به قدری که مشکلات را با گفتمان حل میکرد و به همه توصیه میکرد با هم مهربان باشند و تا میتوانند مهربانی کنند. رفتار و اخلاق علیمحمد به صورتی بود که برای فرزندان دیگرم الگو شده بود و من از این امر بسیار خرسند بودم و خدا را شکر میکردم.
از همان 12 سالگی به مسجد میرفت و با امام جماعت مسجدمان نشست و برخاست داشت. رفتترش تغییر کرده بود کمتر به خانه میآمد و بیشتر سعی میکرد در امورات مسجد کمک کند. و در مسجد مراسمی که برگزار میشد حضور فعال داشت و با آغاز جنگ تحمیلی به آموزش اسلحه پرداخت تا بتواند در اولین فرصت به جبهه اعزام شود. روزهای پنجشنبه بعد از تعطیل شدن از مدرسه به مسجد میرفت و تا ظهر جمعه که نماز جمعه برگزار میشد به خانه نمیآمد. زمانی که در خانه بود کمتر میخوابید و بیشتر مشغول عبادت و درس خواندن میشد. این رفتار علیمحمد مرا شیفته خود کرده بود.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: چه زمانی قصد رفتن به جبهه را کرده بود؟
زمانپور: از همان 12 سالگی شوق رفتن در چشمانش موج میزد و به روشهای مختلف امتحان کرده بود ولی چون از لحاظ سنی، سنش کم بود اجازه رفتن به او را ندادند تا اینکه بعد از دو سال یعنی زمانی که علیمحمد 14 ساله شد او را به جبهه اعزام کردند. من با جهاد در راه خدا مخالفتی نداشتم، ولی علیمحمد درسش خیلی خوب بود و من نگران درسش بود و میگفتم امتحاناتت که تمام شد در تابستان به جبهه برو. اما او در جواب به من میگفت: «مادر جان درس را همیشه میتوان خواند اما اگر دشمن در خاک شما ما نفوذ کند دیگر جایی برای ما نخواهد بود. من باید بروم و از خاک کشورم و ناموسم دفاع کنم تا دشمن نتواند تصرفاتی داشته باشد». من با صحبتهای علیمحمد قانع شدم که برود. روز پنجشنبه بعد از مدرسه با قطار به طرف جنوب میرود و یکی از همکلاسیهایش کیف او را برای ما میآورد و وقتی میبیند ما خیلی نگران علیمحمد هستیم برای ما توضیح میدهد علیمحمد کجاست و گفت؛ انشاله در اولین مرخصی به دیدار شما میآید.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: رابطه شما با فرزند شهیدتان به چه صورت بود.
زمانپور: ما رابطه بسیار خوبی باهم داشتیم. فرزندم خیلی شیرین بود. شهید بسیار صبور بود. من اگر ده تا پسر داشته باشم از شهادت آنها غمگین نمیشوم.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: خبر شهادت فرزندتان را چگونه به شما دادند؟
زمانپور: دوست صمیمی علیمحمد به مرخصی آمده بود و دیدم پسرم همراهش نیست، همان اول نگرانی به دلم افتاد ولی سعی میکردم با آرامش رفتار کنم و از او پرسیدم: علیمحمد اتفاقی برایش افتاده است؟ با نگرانی خاصی که در چهرهاش دیده میشد گفت: نه مادر جان انشاله در مرخصی بعدی علیمحمد حتما میآید. من که حرفهایش را باور نکرده بودم چون لحظه، لحظه به خانه ما آدمها اضافه میشدند و از پچ پچ اطرافیانم متوجه شدم خبری شده است و آن خبر، خبر شهادت فرزند نازنینم علیمحمد بود. او رفت به جبهه و شب و روز خواب خواب را بر چشمان خود حرام دانست تا اينكه در تاريخ بیست و پنجم اردیبهشت 1361 در اثر تركش خمپاره در آزادسازي خرمشهر عزيز (خونين شهر) به درجه رفيع شهادت نائل گشت.
او عاشق خدا بود و سرانجام توانست پس از چند لحظه بعد از اصابت تركش خمپاره به معشوق خود برسد. او هميشه مي گفت انسان بايد با هدف باشد و كسي كه در زندگي هدف ندارد در اصل مرده است. او هدفش الله بود و سرانجام به هدف عاليه خود رسيد. علیمحمد با حضور مردم شهید پرور رباطکریم تشییع و در امامزاده عمادالدین به خاک سپرده شد.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: از رویای صادقهای که از شهید به یاد دارید، برای ما بگویید.
زمانپور: سالهای اول شهادتش خوابش را بسیار میدیدم. یادم هست یک بار به خواب همسایهمان آمده بود که من در آن زمان باردار بود و از آنجا که پسر هم بود، علیمحمد به همسایه ما گفته بود؛ نامش را علی بگذراند. ما نیز بعد از تولد فرزندم اسمش را علی گذاشتم. این فرزندم با بقیه فرزندانم فرق میکند نگاهش که میکنم علیمحمد را میبینم. از خوابهای دیگری که میتوانم برای شما تعریف کنم، همسایه ما که سید است خواب علیمحمد را میبیند و از او میپرسید شما کجایی هستی علیمحمد جان؟ علی در جواب میگوید: پرچم اباعبدالحسین(ع) در دست دارم و پیش امام حسین(ع) میروم. تا راه کربلا را باز کنم.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: خاطرهای از فرزند شهید خود تعریف کنید.
زمانپور: لحظه، لحظه زندگی ما علیمحمد خاطره بود. با اخلاق و رفتارش همه را مجذوب خود میکرد و نمیگذاشت سختی زندگی را متوجه بشویم. در همه حال کمک حال پدرش بود. همسر مغازه خواروبار فروشی داشت و بعد از تعطیل شدن از مدرسه به مغازه پدرش میرفت و در کارها به او کمک میکرد و به کسانی که شرایط مالی خوبی نداشتند کمک میکرد.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید علیمحمد چه سفارشی به شما میکرد؟
زمانپور: طبق وصیتنامهاش که ذکر کرده بود راهم را ادامه بدهید من و پدرش نیز سعیکردیم راهش را ادامه بدهیم. ابتدا خانهمان را تبدیل به مکانی برای پشتیبانی جنگ کردیم. از پختن نان و دوخت لباس برای رزمندگان تا هر نوع کمکی که میتوانستیم به رزمندگان در جبهه انجام بدهیم، با خواهران محله انجام میدادیم. این کمکها تا پایان دوران هشت سال دفاع مقدس ادامه داشت و بعد از پیروزی جنگ تحمیلی، به شکل دیگری ادامه دادیم. من مسئول بسیج خواهران در رباط کریم بودم و به کسانی که نیازمند بودند با توجه به نیازشان مشکلشان را حل میکردم. تا انشاله چراغ راه شهادت خاموش نشود.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: سخنی با مردم و مسئولین دارید بفرمایید.
زمانپور: از مردم میخواهم بدانند شهدا در چه راهی به شهادت رسیدهاند و اکنون وظیفه ما در قبال خون شهدا چیست... خواهران عزیزم حجابشان را رعایت کنند تا دشمن بدانند خون شهید حفظ شده است. با اخلاق و رفتار نیکو در جامعه رفتار کنید که شهدا اخلاق بسیار خوبی داشتهاند.
گفتگو از سعیده نجاتی